برای گاهی شادی، گاهی غم



دلم میخواست بهش بگم کاش همه ی حماقتای عالم ختم میشد به دوزار چند شاهی، ولی استیصال تو نگاهش و فکر این که تنهایی باید جای خالی چند میلیون دوش بکشه و تازه نذاره باباش بفهمه نذاشت بگم . ولی الان تو جایی وایسادم که دلم میخواست چندرغاز ته حسابم نبود ولی چشمای مامان میخندید، محمد سالم بود و بابا.امان از همه ی ای کاش های عالم، امان.
پ میگن آدمی آه و دمی .آخ از آه این روزا.



بیش از یک ماهست خودم را گره زدم به یک کار موقت که هر چند قرار نبود جدی شود ولی شد و حالا درست توی همین روزهای نفس گیر و پر آشوب و غم، شده است بهانه ی کنده شدنم از تخت. دوباره برگشته ام به تکرار پرخوابی های عصبی و اگر این نیمچه تعهد نبود خدا میداند رکورد چند ساعت در روز را رد میکردم. قبل ترها خواب کمی آرامم میکرد ولی حالا خستگی روی خستگی دارد برایم. همه یمان توی شوک یک تصمیم به ظاهر احمقانه دست و پا میزنیم و فعلا از دست هیچ کس کاری ساخته نیست، قرآن باز میکنم و هر بار آیه ی صبر می آید و این من کم طاقت این روزها را آشفته تر میکند. دست و دلم به هیچ کار نمیرود و کار است روی کار که تلنبار شده .
من توی همه ی معامله هایم با خدا کم گذاشته ام  خیلی هم کم گذاشته ام و خیلی جاها با این که میدانستم این را، باز طلب کارانه یقه گرفته ام، خودم را محق دانسته ام و پا را فراتر از آنچه که باید گذاشته ام. همین لالم میکند برای التماس ، این را توی تنگنای این روزها که حتی دست دعایم را گم کرده ام میفهمم.دلم برای سید کریم تنگ است.
پ.ن:من آدم تنهاییم ولی توی همه ی تنهایی هایم دلم گرم آغوشی بوده که همیشه و همیشه مامنم بوده، خدای از رگ گردن به من نزدیک تر.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

qshop14002 amozesh زلال ها کافه هنر مطالب ناب از همه جا Cross Border Freedom همه چیز درباره گوشی اندروید یادبود مجازی و ختم آنلاین رفتگان بانو سیب طراحی و ییمانکاری ساختمان